-
به تو نامه مینویسم....
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 02:19
بتو نامه مینویسم ، از همه حرف نگفته ازتموم لحظه هائی ، که دل ازجدائی گفته بتو نامه مینوبسم ، با یه بغض غم نشسته با حریز آبی اشک ، با دلی که بد شکسته بتو نامه مینویسم ، که بگم یدنیا اشکم همه اشکامو واسه تو، توی شعرام مینوشتم بتو نامه مینویسم ، که منو تنها گذاشتی رفتی وُواسه دل من ، حتی فردائی نزاشتی بتو نامه مینویسم...
-
بپای عاشقی ها مینویسم
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 03:59
بپای عاشقی ها مینویسم هر آن اشکی که در پای تو ریزم تورفتی قلب من جا مانده اینجا ولی تنها توئی ؛؛عشق عزیزم؛؛ پس ازتو دل نمیگیرد قراری ندارم بعد تو من روزگاری تو رفتی و زمستان جدائی ترک داده دلم در بیصدائی زاین سرمای تلخ بیقراری نمی آید دگر برما بهاری اگر حتی دگر با من نمانی! نگیرم دل زتو درزندگانی وگر از تو نگیرم هم...
-
حاجت
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 23:58
ای خدا درد دلم را با که گویم بار دیگر بسته شد درها برویم بازهم سر کوفتن بر درب بسته بازهم راهی به پشت در نجویم بازهم زاری و گریه از ته دل برهمان ویرانه های آروزیم! بازهم با اشک تلخ دیدگانم چهره ی غمدیده را باید بشویم بازهم باید به صحرای جدائی یکّه وتنها ، ره دنیا بپویم تیره گی های دلـــم ، پایان ندارد در پی نوری...
-
در کوچه های شهر:
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 12:07
در کوچه های شهر: در کوچه های شهر... نشانی زتو نبود آنگاه که چراغهای آبی درمیان شاخه ها سوسو میزد ودریا در زلالی آب ... با موج خویش بر خاک تشنه ساحل شنی .... فخر میفروخت وآ سمان ...آبی ترین سرود خویش را به پرنده می بخشید.... ..... در کوچه های شهر ... نشانی، زتو نبود...!! آنگاه که دستهای عاطفه در هم گره میخورد بیقراری...
-
ما ز یاران....
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 22:28
امروز تفأ لی داشتم بر کتاب حافظ وچنین شد: ما ز یاران چشم یاری داشتیم... خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم!! ...(حافظ).. وچنین بر لب آمد که: ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم بر قّلوب هر که بوده آشنا دانه ی مهر و محبت کاشتیم لیکن از این مزرع سبز فلک حاصل از خار جفا برداشتیم!! آری اندر باغ ما خاری دمید...
-
بر دل و قامت عشق
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 15:02
بر دل وقامتت ای عشق اگر جا بشوم غصه ای نیست اگر واله و شیدا بشوم منتظر نیست دلم مهر تو دیدن شب وروز بس مرا زآنکه به شوق تو شکوفا بشوم خوش دمّی را که غم عشق تو باشد بدلم ورنه بی عشق تو آواره ی صحرا بشوم فــرزانه شـــیدا یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷ ۱۳ آپریل ۲۰۰۸
-
حقیقت
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 18:18
حقیقت حقیقت را پشت دروازه های خیال جا نهادم نه از آنرو ...که تلخیش آزارم میداد که بودنش... رویایم را برهم میریخت وآرزویم را بر باد میداد! اما حقیقت را به باد بخشیدم که در گذر خویش همگان را هشیار کند!! اما دلم...آه ... دلم غمگنانه بر مزارآرزوهایم گریان بود!!! آخر تفاوت میان حقیقت با حقیقت بسیار بود حقیقت من رنجباره ی...
-
دلم فریاد میخواهد
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 03:23
میان حسرت و دیدار ... میان لحظه های تار منم آن ماهی دریا ...و دنیا مرغ ماهیخوار منم دل کنده از( بودن)...دمی ازغم نیآسودن کنارم سایه های دوست...ولی در بی کسی بودن! نشان عشق وشادی ها... بدل همواره بس مبهم به هر مهری ، سپردن دل...شکستن باز هم محکم! دلم فریاد میخواهد ... میان دشت بی مهتاب کمی آسودگی دیدن... دمی...
-
بهاری باش
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 09:49
چون شکوفه باش بر شاخ وبرگ درختان سبز پوشیده ... چون کودکی آرمیده در دامان مادر... لبخند بر لب .... چون کلی در دستهای عاشق در خاطر یار ... با تبسمی برلب .... چون خورشید ... مهربان و گرم بر تن سبزها ... آغوش گشوده .... چون ابرهای سخاوت... بر باغهای منتظرمانده دردیدار بهار... چشم براه!!! ...و هرگز ...هرگز از باغ بی خاطره...
-
طوفان (غم عشق)
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 11:58
طوفان(غم عشق) سرشک پر غمی در سینه ماست زآن قلب غمینم همچو دریاست زموج غصه ها آرامشم نیست چو طوفان غمی در سینه ماست تو رفتی ُو در این طوفان غمها درون سینه ام ، همواره غوغاست شب ُو تنهائی ُو هجران ! خدایا! دراین شب بی تو این تنها چه تنهاست درون پیچک بی تابی دل نگه کن ، بیقراری یاور ماست فغان یارا که رفتی وخزانی بباغ عشق...
-
تاراج
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 21:48
تمام عمر من رفته به تاراج بدریای غمی در دست امواج منم پادشه غمها ، که صد غم ز ذُّ ُر اشک من بر سر نهد تاج چنان وامانده در دنیای دردم که بر غمهای دل هم، خود دهم باج!!! به غم گویم: برو حتی دمّی چند رهان پای مرا از دام این بند روا کن بر دلم شور ونشاطی که بر لبها نهم یک لحظه لبخند من آخر عاشقم ؛ رحمی بدل کن دلی غرق محبت...
-
پیمان - سروده فرزانه شیدا
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 21:41
عرق ریزان وخسته ، پر زامید رسیدم من به خلوتگاه خورشید شنیدم تک نوائی از دل کوه که اوج عشق را اینجا توان دید بروی قله در نزد خداوند قسم خوردم به عشقم نیز سوگند که جز راه وفا و مهربانی نپیمایم رهی حتی دمی چند! سپس گفتم که ای یزدان یکتا به عشقی رهنمون گشتم بدینجا به راه خود بسی نادان جهلم توای دانا رهی بر دیده بنما که تا...
-
شهر شتاب
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 21:32
شهر شتاب در عبور هیاهو از شهر شتاب .... که گامها تند در فراز ونشیب زندگی.... از کنارهم تند وپرتعجیل میگذرد وبیگانگی ها ... در تعجیل گامهای عبور غریبانه با دیدگان سردوبی تفاوت تلاقی میکند وخستگی کا ر رکاب روز تا دشتهای شب میتازد در شهر سینه ها عبور؛؛گامهای محبت؛؛؛ اینچنین شتابان نیست و ؛ نگاه؛ را ، گردابهای لحظه های...
-
پنـــجره دل /قاصدک/ شکفتن /اشعار ی از فرزانه شیدا
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 21:14
پنجره دل پنجره دل را... بر عطر خاطر تو خواهم گشود وبر دیدگان تو سلام خواهم گفت آسمان رویت را ستاره باران کلام عشق خواهم کرد ونهال مقدس پیوند را در دستهای تو خواهم نهاد.... .... اینهمه را ... با آهنگ زیبای محبت آمیز صدا با شاخه گل سرخ عشق .... جاودانه ساز ای بهترین بامن بگو : سلام!!! فرزانه شیدا -۱۳۶۸- نروژ قاصدک قاصدک...
-
پیمانه
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 20:55
پیمانه ای ساقی بده ، تا من شفای دل کنم این قلب افسون گشته را ، از هجر او غافل کنم جامی بده مّی را بریز، امشب تو سر مستم بکن غافل مرا از خویشتن ، وز آنچه که هستم بکن جامم شده خالی ز مّی ، پیمانه ام گشته تهّی پرکن قدّح ساقی که من، در آسمان یابم رهی پیمانه ام را مَشکنی ! مّی را مریزی بر زمین! زیرا به قلب عاشقم ... مرحم...
-
قصه ی کبوتر
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 20:46
چند روزی کبوتری توی خونه بدون آشـیون ُو آب و دونه اســـیر پنجره های بســـته شد اونقدر زد به شیشه تا خـسته شد نمیدونست راه رفتنش کجاست از کجا اومده از چپ یا که راست تا که نزدیک میشدم ، پر می کشید نه آب ودونه میخورد، نه میخوابید اونقدر با غصه چش بهم میدوخت که دلم بحال اون طفلکی سوخت!!! هرچی که براش میبردم ، نمیخورد...
-
مرا ز خاطر مبر
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 13:09
در صدای غم آور باران جانفزا نغمه ای پُر از اندوه می فشارد دل پر از دردم تا که سنگین شود دلم چون کوه او چه خواند؟ ز غم دلان ، آواز در صدایش حکایت غمها از دل بی قرار هر عاشق آنکه مانده درون غم , تنها!!! دیده ی اشکبار منهم نیز می سراید سرود ناکامی آسمان گر ز غم دلان گوید از چه از من نمی برد نامی ؟؟؟؟ من به سهمم دراین...
-
شبگرد - ســروده فـــرزانه شـــیدا
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 21:23
شبگرد قدم در کوچه های شب گذارم بگامی کوچه ها را می سپارم نمیدانم بدنبال چه هستم هدف یا مقصدی ثابت ندارم ... مرا امشب محیط خانه تنگ است پریشانم ... ملولم ... بیقرارم ز اینرو من زدم از خانه بیرون که شب را در خیابانها سر آرم ... خیابان تهّی غرق سکوت است فقط من عابر این رهگذارم در میخانه ها بستند و رفتند ولی پیمانه ای آید...
-
پرواز
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 04:38
در ایــن ویـــرانه ســـامانی , که کس ... کس را نمـــیداند دلــم از درد مــی مـــیرد , تنــم از غــصه مــی نالــــد دگــر در کنــج رویـایــم , مـرا تـاب و تــوانی نیـــست دلـم پــرواز میــخواهد , که رنــگ تازه ای دارد تـو هــم این قـلب ویــران را , به کنج غــصه ها منــشان که مـرغ ســینه ما را هــوای دیــگری بایـد !!...
-
معذورم!!! از فرزانه شیدا - ف.شیدا
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 00:03
سخت افسرده دل و رنجورم نرسد برهمه غمها زور م عمر من کاش بپایان برسد که زبودن به جهان معذورم!! یک دوتا نیست غم سینه من ز هرآن سو به غمی محسورم! پر ز حرفم پر فریاد و فغان گرخموشم بخدا مجبورم!! نزد جمعی چو نشستم به سکوت گفته شد من بخودم مغرورم من به آشفتگی خود غرقم ؛؛خود گرفتن؛؛ نبّود منظورم!!! ۱۳۶۴ شهریورماه دوشنبه...
-
عمق نگاه
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 01:27
عمق نگاه ناز تو، رفتم و بی خبر شدم هوش زسر پریده تا ، جادوی آن نظر شدم چونکه زتو جدا شدم ،همچو کسی که مّی زده از در خانه ء خودم ، عابر رهگذر شدم هیچ نمانده خاطرم ، چه شد مرا کجا شدم بعد تو با غصه و غم ، یک دل دربدر شدم دگر مرا کسی ندید َ، میان کوچه ها ی شهر در دل گوشه های غم ، همسخن قمر شدم چه کس به باورش رود که در...
-
دوبیتی واشعار کوتاه از فرزانه شیدا
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 05:15
خلوتی خواهم درآن چندی یگانه سر کنم تا که شاید غصه های سینه را کمتر کنم خلوتی خواهم در آن حتی نباشد یک بشر تا به اشکی چهره غمدیده ام را تر کنم گوشه ای خواهم دمی باخود نشستن در خفا شاید این غمدیده قلبم را کمی بهتر کنم روزگاری طی شد و حال دلم بهتر نشد ای خدا ! من تا به کی با ید به غمها سر کنم فرزانه شیدا / ۱۳۶۲ بهمن ماه...
-
مگذار که فرزانه ی فرزانه بمیرم
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 04:45
مگذار که فرزانه ی فرزانه بمیرم بگذار که دیوانه ی دیوانه بمیرم میخانه اگر جای منه بی سروپا نیست بگذار که پشت در میخانه بمیرم محروم چو ار آن لب شیرین چو قندم بگذار که لب بر لب پیمانه بمیرم از عشق پر آشوب تو چون خانه خرابم بگذار که آواره و بی خانه بمیرم ویران چو از آن دیده ی ویرانگر مستم بگذار که عاشق دل و ویرانه بمیرم...
-
اشعار ودوبیتی هائی از فرزانه شیدا
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 04:27
غمینم ، بی کسم تنهای تنها روم با عشق تو صحرا به صحرا چو مجنون سر گذارم بر بیابان منم آواره ای در عشق شیدا 1363 ف. شیدا آه از ان وقتی که گوئی میپرستم من ترا بعد از ان باید ببینی صدهزاران نوع جفا پند من بشنو دلا ! احساس خود پنهان نما هرچه اندر سینه داری ، بّه که باشد درخفا فاصله گر یکقدم باشد، تو آنزرا طی مکن بّه که او...
-
اشعاری کوتاه از فرزانه شیدا
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 04:12
تاثیر عشق از روزگار پیش از آن گذشته ها یارب بگو مرا اکنون چه مانده جا؟! از عشق بی ثمر خواهم نشانه ای ا ما نظر بخود گویا بوّد مرا !!! آنچه مرا بجاست یک قلب خسته بود در معبد وفا ، روحی شکسته بود! آنکس که خنده اش از لب نمی فتاد اکنون به چشم او حسرت نشسته بود !!! دیگر ز فرط غم ، شادی نمی شناخت دیگر به اوج غم ، قلبی...
-
تو خود گفتی
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 03:51
در این ظلمت شب اندوهگین تلخ تنهائی چه می پیچم بخود چون پیچکی بر شاخه ی هستی چه میسوزم به سان هیزمی در آتش عشقی توان فرسا ز در جانفزای قلب محنت بار! و می پرسم ز تنها شاهدم در این شب غمگین تنهایی خداوندی که بیدار است و می بیند سرشگم را :چرا آخر نمی میرد دلم در بی کسی های شب اندوه؟! و آخر از چه رو این عاشق سرگشتهء غمگین...
-
در پشت نقاب
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 03:42
دیده ام آنچه را نباید دید ... گفته ام آنچه را نباید گفت درد عالم به سینه ام پیچید .دیدگانم به گریه شبها خفت !!! دیده ام بس به نقش هر لبخند گوشه های تمسخری پررنگ !!! دیده ام در نگاه انسانها نقش مکار بازی و نیرنگ دیده ام آنکه را که می خندید .. گرچه چشمش شرارهء غم بود قطره اشکی بدیده غلطان داشت ...سینهء بیقرار عالم بود...
-
ماکه پای تو نشستیم(شطرج عشق)
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 03:32
ما تو بازی زمونه همه بازیگر نقشیم گاهی با یه قلب عاشق توی دنیا میدرخشیم منم از نورنگاهت دل به عاشقی سپردم گرچه این بازی عشقو توُ نگاه تو نبُردم منکه توُ شطرنج عشقت گاهی ؛ ماتم ؛ گاهی٫" کیشم"! از تو ُو بازی عشقت ... بخدا خسته نمیشم من میخوام واسه همیشه... دلتو بدست بیارم گرچه اینوخوب میدونم ؛مهره ی؛ خوبی...
-
عصر جدید / آزادی
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 03:01
عصر جدید - آزادی در خیالی به بلندای امید حیله ای بود و فریب رفتن و جستن آن نام سپید که به چشم منو تو یک کبوتر شد و بر بام پرید شرح آزادی انسان " افسوس ..... در همه شهر و دیار...... از سر بستن پرهائی بود که ز قلب منو تو می ر وئید دل ما زندانی ست بر دل عاشق ما بالی نیست! دست ویران گر این"عصر جدید بندها بر دل...
-
چند شعر از فرزانه شیدا
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 02:49
مــرا در اوج خواهــــــــی خـــواهـــی یــافــــت مرا در او ج خواهی یافت ...اگرچه پا بر زمین در خیابانها و کوچه های آرام و ساکت در راهم مرا در اوجها خواهی یافت... که با پرواز قلبم ... به عرش کبود آسمان... در نیلی کُنج های سینهء آسمان در صورتی سایه های آفتاب و بنفشی ابرهای در گذر در پروازم ...با بالهای خیال!!! مرا...