-
به گِل نشسته زورقم ....
شنبه 12 مردادماه سال 1392 16:25
شدم بپای عشق تو ، دلی شکسته وحزین دلی که «عشق روی تو » ، به جان او شده عجین ولی تو رفته ازمنو ، من ازخودم بریده ام کنون به کنج عاشقی ، دلم نشسته بس غمین دلم که دل نمیکند... زتو ،ز عاشقی ،زغم نمیکنی چو باورم ،خودت بیا ، مرا ببین نشسته کُنج عاشقی ،کنون به غصه همنشین ببین که نام عشق تو ، به چشم دل شده نگین نگاه انتظارمن...
-
___طغیان دل...__
شنبه 27 آبانماه سال 1391 15:20
___طغیان دل...___ بر پنجره چشم میدوزم سرمه ای شب را ،در ابر ،نظاره میکنم گاهی باید طغیانم را ... هیجانِ زاده ی غم وشادی وگاه خشمم را بمانند گروه اسبهای چاوش و وحشی در حلقه ی گروهی این زیبای وحش با دل، همراه باشم شاید آرام بگیرم ازپای کوبیدن های دل... بر زمین سینه ای که ،آنقدر پا بران کوبیدند که دیگر نیازی به آسفالت...
-
زلزله
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 13:55
زلزله من با صدای ناله ی تو مرده ام ... با صدای کودکی که نمیدانست... چه براو میگذرد... با صدای آهی که .... نشنیده خاموش شد.... من اما با هزار فاصله ... جز یاری واژه ها چه در توان دارم تا بازگویم سرود درد را.... من امشب سیاه پوش خیل مادرانم .... خیل کودکان و پدرانی که همه در لحظه لحظه ی کنون اشک را به زیر پا دریا کرده...
-
باغبان
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 03:16
در اینجا باغبانی هست وگلهائی... که از او میدمد هردم شکوفا گلشنی دیگر به بودن ها! همان اورا ستایش میکنم زیرا تواند گلشن باغ شقایق را زرنگ سرخ وزیبایش به رنگ دیگری ....در دم... بیآمیزد! شکوفا گلشنی باید دراین باغی که در آن زندگی رنگین تر از.... هر دیدگانی... رنگ می گیرد! واز او در دم بودن... نگاهی را طلب دارم که بتواند...
-
بازی
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 01:50
انگار همه چیز بناگاه درهم شکسته است ونقش سرگردانی برتمام باورها دروجودم میمیرد کدامین راهی ست که من درآن آسوده باقی بمانم بی آنکه سرانجام دریابم روح سرگردانم باز به بازی گرفته شد؟ ... فرزانه شیدا 1388/12/25
-
دلتنگ تو...
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 05:03
هر نیمه شب ,در بستر رویا خاطردلبستن را برگ به برگ دردفتر دل ,ورق میزنم دلخسته وغمگین چقدر دلتنگ توام وقتی که نیستی وحتی آنگاه که ,هستی میدانم عبور لحظه ها ریزش برگها بارش برفها رویش دوباره ی شکوفه چیدن میوه ای ,از درخت تابستان همه وهمه عبور فصلهای دلتنگی بود چقدر دلتنگ توام وقتی که نیستی حتی آندم که هستی ومیدانم پای...
-
رنگ تنفر
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 02:45
رنگ تنفر روزگار را پر میکند آنگاه که دستهای آدمی دور افتاده ازهم بسوی محبت گم کرده راه گمراه میشود درجاده های خالی ازاحساس وروح رنگ میبازد در بیشه های مارهای زنگی نیش خورده از ناراستی های دوران ....فریاد... کجا مدفون میشود وقتی که امید را چال میکنند؟! شعراز: فرزانه شیدا چهارشنبه 25 فروردین1389 ساعت: 1:43...
-
درست همین دَربود!...
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 03:05
____ درست همین "دَر" بود... ____ درست آمدی همین در بود ازهمین دَر میتوانستی پا بداخل بگذاری ازهمینجا میتوانستی نشانه ی عشق وتنفررا برای همیشه در قلبم به تثبیت برسانی درست آمدی ... به شیوائی ...به زیبائی اینهمه دنبال دویدنها از شعرواحساس گفتن ها خودفداکردنها جان نثار کردنها ...آه... درست به درون آمدی همین...
-
رستگاری
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 20:02
اگر میخواهی در دنیای خود به رستگاری برسی و اگر میخواهی که همیشه وهمواره , کارهای پسندیده وخوب انجام دهی , حداقل وپیش از هرچیز باید از " خود" شروع کنی . چراکه همیشه همه چیز اول از خودِ تو شروع میشود ترجمه متن از زبان نروژی به فارسی از: فرزانه شیدا - f sh eida
-
با تو ... بی تو
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 23:18
با تو ... بی تو با تو ؛ همهی رنگ های این سرزمین مرا نوازش می کنند با تو ؛ آهوان این صحرا دوستان همبازی مناند با تو ؛ کوه ها حامیان وفادار خاندان مناند با تو ؛ زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود میخواباند ابر ؛ حریری است که برگاهواره ی من کشیدهاند و طناب گاهواره ام را مادرم ؛ که در پس این کوه ها همسایهی ماست...
-
داستان منو دل و شعر و قلم
جمعه 23 بهمنماه سال 1388 19:18
هنوز... دنبال خودکارم میگشتم... توی کیفم بود , همیشه توی کیفم بود... منکه بدون خودکارم جائی نمیرفتم حالا توی این کوچه ی خلوت این ساعت روز حتی یدونه مغازه باز نبود که بتونم لااقل یدونه مداد بگیرم شعر توی سرم میچرخید ومیچرخید هی زیر لب زمزمه اش میکردم که ابیات یادم نره : ای تو در بطن تمام زندگی مظهر عشق ودل وآزادگی...
-
در انتظار چه....؟؟!!
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 04:40
_●_ در انتظار چه....فرزانه شیدا_●_ اینهمه بردر میخانه نشستیم, چه شد؟ بغض دل, بر لب پیمانه شکستیم ,چه شد؟ از خود ودیر مغان گاه گُسستیم ,چه شد؟ عهد با دلبر جانانه که بستیم ,چه شد؟ اینهمه از سر تدبیر وخرد نیز نبود بر همه هستی ما شور دل انگیز نبود غم بدل, پای کشان ,رفته شکستیم ,چه شد؟ زندگی غیر همان, درد غم انگیز نبود...
-
میخانه و مست
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 20:11
جام عشقی, چو به میخانه زدستانم رست ناگهان شیشه ی دل نیز چو پیمانه, شکست گفت با من لبِ آن ساقی پیمانه بدست اندرین دهر , هر آن کس به دلی چون دل بست دم اول دلِ شیدا شد و مست دم دوم ز همه خلق گُسست آخرین دم ,لب پیمانه قسم خورد ونشست!!! 11دیماه 1388 سروده ی فرزانه شیدا
-
عشق یعنی ....
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 17:00
عشق یعنی عشق زیبای خدا راه خود روسوی حق راه وفا عشق یعنی یاری ودلدادگی یاوری بر مردمی, در سادگی شاه خوبان باش وبر دنیا امیر دست محرومان دنیا را بگیر عشق یعنی ازخودم بیرون شدن در ره و راه خدا مجنون شدن عشق یعنی« پای» همراهی شدن در رهی در« یاوری» راهی شدن عشق یعنی دل سپردن با وجود روح خود را بر خدا ,هردم سجود مهربان...
-
خونین دل
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 19:05
______ خونین دل از : ف.شیدا ______ اهل حساب وکتابی نبوده ام وقتی حسابدارِ دلِ ما , جهان ماست وقتی که درگه آخر, « سرای» ما: درروزِ واپیسنِ , آستانه ی «دَر» خداست دو بر توان دو , نکردم , نه هیچ دم کز خود , طلب , به رسیدن کنم به خیر دو بر دوی, ضربم ,چو شد چهار چاره نکرده ام , ره خود , بر خطای غیر دوبردو ما , به توان...
-
نیلوفر دهر
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 12:21
چونیلوفر...چو نیلوفر دلی وامانده در دنیای خاموشم دلی جامانده در مرداب تنهائی که بس درروزگار بی کسی ها روز وشب همواره میکوشم که شاید ره بیابم تا دم عرش بلند«او».... که تنها جایگاه ایمنّ قلب نگونباری ست که درجسم وتن خاکی اسیر دردهای تلخ انسانی به همواره زخود بیرون شود در نامرادیها زتلخی ِغمین جانسپاری ها ولی درجسم خود...
-
¤¤¤ پشت تصویر سیاه زندگی ¤¤¤
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 18:10
¤¤¤ پشت تصویر سیاه زندگی ¤¤¤ پشت تصویر سیاه زندگی همه چی آروم آروم فنا میشه بخودم میخندم از بس که دلم باز میگه: دنیا پر از وفا میشه طفلی دل! از بسکه ساده دل بوده تو خیالش رنگ بی وفائی نیست همه دنیاش پر عاشقی شده برا اون دنیا واسه جدائی نیست طفلی دل که صدبارم اگه شکست باورش نبود جفا هم همینه آسمونش اگه آفتاب اگه ابر...
-
ز حال من چه می پرسی؟!!
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 05:24
ز حال من چه می پرسی؟!! ز حال من چه می پرسی ، توای غافل ز غمگینان منم تنها ترین تنها، ز درد سینه ام بی جان بّود روزم شب واین شب، بّود ظلمت گهی تاریک حصار بی کسی دورم ، ره امید من باریک سروده خنده ام: هق هق ، و سیل اشک من دریا مرا آواره گی ؛گردش؛ ، سفر با قلب خوش ؛رویا؛! سرایم دشت بی پیکر ، بخاک تشنه ای مفروش چراغم در...
-
¤¤¤ اندیشه¤¤¤
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 06:34
¤¤¤ اندیشه¤¤¤ پیوسته نقش غزل, آرمیده ی روح در بیکران خاطررویائی دل است پیوسته نقش ِحضورِخیالِ ذهن درروحِ اندیشه های رها ئی به منزل است روحم حدیث غزل را چوسر دهد نقاشی رخ عاشقانه, خوشکل است جان را به گذرگاه روح میبرم, که دل در آن به شوق رسیدنِ سینه , عاجِل است آری خیال دلم ,بی نصیب فکر در کوچه های درد ,اسیرِ شکستگی ست...
-
دل نغمه ها: از *ف.شیدا
شنبه 26 دیماه سال 1388 18:08
در پیش ِچشم ِدلم, شمع ِ«هستی ام » همواره میچکید ,قطره به قطره , به پای درد خون میشدم به نگاهی, که غم کشید در روزگار صدایِ دلانِ سرد درنغمه های دلم آب میشدم دربی صدائی ِقلبِ شکسته ام با دل ,به سخن آمدم ...ولی دل خیره بود براین پای بسته ام « باران » شدم به تمامیِ « بودنم» رویای آبی و سبزم فرو به ابر پنهان گریست به صحرای...
-
« بُرّودت» /همراه با سروده ای زیبا از شاعر معاصر : پوریا فرهمند
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 16:09
_____ « بُرّودت» _____ باز پنهان به سخن آمده ام به شب بیداری ,با شب وُجلوه ی مهتابی سرد مَه ِ اِکلیلی سرمایِ شبِ کوچه .. به بازی در نور ... درچراغی که به قندیل زمستانی خود, خو کرده است و به سرماو برودت... در دهر ... ... نه فقط ,در شب ِیخ کرده ی سرما زده ای به زمستانی باز... , که به دورانی چند ! آنقدر سرد ...که حتی......
-
کریسمس مبارک
جمعه 11 دیماه سال 1388 05:28
سال نو مسیحی وتولد حضرت مسیح بر شما مبارک باد در تاریخ اسلام که دنباله تاریخ ادیان چون موسی ...وعیسی مسیح می باشد وحضرت مسیح نیز در قرآن بعنوان پیامبر شناخته شده است ونام او سه بار در قرآن نوشته و بکار برده شده است ودر اسلام چنین میگویند که زمانی که امام زمان (*عج)ظهور مینمایند حضرت عیسی مسیح نیز باایشان خواهند بود...
-
قاب پنجره
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:47
پنجره می توان پنجره را قاب چشمان تو کرد اگر فقط در میانش ایستاده مرا بنگری با لبخندی بر لبانت! در روحم. .. قاب ترا برای ابد حفظ خواهم کرد با عکس تو با لبخندی بر لبانت ... که روح اشعار من است! عکس قاب گرفته ترا ... بر دیواره ء درونی قلبم آویز خواهم کرد با لبخندی بر لبانت .... که شادی قلبم بود! و در اندیشه ام.... قاب...
-
پلکانِ عشق
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 16:45
واینک بر سکوهای خیال درنیمه راهِ پلکانِ عشق وآرزو که تا عمق قلب آسمان به قصر طلائی محبت راه میبرد،ایستاده ام... گوئی پله های طی شده در گامهای خیال من... در وسعت بلندای زندگیم اگرچه در آخرین گامهای ؛ بودن؛ ... جز گام برداشتنی درسودا نبوده است... ... وتا مرز آخرین پله های عشق راهی ست بسیار... انتهای راه چه خواهد بود؟ چه...
-
(ترانه ی غم )سروده ی فرزانه شیدا
شنبه 21 آذرماه سال 1388 16:33
کاشکی با ترانه ی غم ، دلی همصدا نمی شد یا که با غم ِ جدائی , دلی آشنا نمی شد کاشکی که دلای عاشق , غم دوری رو نمی دید از کسی که عاشقش بود، اینجوری جدا نمی شد توی بازیهای تقدیر ، دل به نومیدی نمی داد توی دنیا تک وتنها , اینجوری رها نمی شد کاشکی مرحمی میساختن , واسه دلهای شکسته تا دیگه قلب یه عاشق ، اینجوری فنا نمی شد...
-
آیا دنبال شادی میگردید؟-سایت ایران /انگلیس
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 23:49
آیا دنبال شادی میگردید؟ دوشنبه 23 نوامبر 2009 - 2 آذر 1388 روانشناسی آیا دنبال شادی میگردید؟ راههای رسیدن به شادی شادی، احساسی زودگذر و ناپایدار است که خیلی از چیزها، از وضعیت هوا گرفته تا حساب بانکی تان، روی آن تاثیر میگذارد. هیچکس نمیتواند راهی را به شما پیشنهاد کند که فقط با ایجاد یک تغییر جزیی در زندگی...
-
رباعیاتی از شاعر معاصر آقای جاوید وراز مگو : از فرزانه شیدا
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 02:31
رباعیاتی از شاعر معاصر آقای جاوید بنام : زن نامه آقای جاوید: سایت شعرنو http://www.shereno.com/index.php ************ زن نامه (طنز) جنگیدن با زنان هنر می خواهد مقدار سه کیلویی جگر می خواهد البته به جزدو مورد بالایی اعصاب قوی و گوش کر می خواهد *********************** قربان زنم که خیلی خیلی نازه با بود و نبود بنده هم می...
-
چه جوئی ؟!...سرده ی ف.شیدا
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 21:45
دل که ویران شود ازعشق، چه جوئی تو در او؟! عشق، ویران بکند خانه ی شاهانه ، نکو ! رو به صحرای طلب ، یوسف دل مانده به چاه بیش ازاین رو به بیابان تومرو ، یارمجو ! پای دلدادگی وعشق چه غم بود وچه درد آه شیدا شده دل ،قصه ی دلدار مگو! خارها درسفر عشق ، به قلب و..دل و روح تا به دریای محبت ، دل ما رفت ، فرو! عاقبت ،قصه ی عشقی...
-
همیشه اونکاری رو انجام بده که دلت میگه درسته
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 22:04
عزیز من همیشه اونکاری رو انجام بده که دلت میگه درسته ! واجازه نده کسی بهت بگه چی باش کی باش چه جوری باش فقط خودت باش همین کافیه وهمونطور که میدونید هویت شما , شخصیت شما , باید ملاک اولیه برای خود شما باشه ! وگرنه داستان ملانصرالدین وخرش وبچه اش در راه بازار که اخر معلوم نشد که ازدید مردم کدوم باید سوار خر بشن بچه یا...
-
عصیانی درسکوت!! سروده ی فرزانه شیدا
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 16:22
آه او....آری او... که نشسته بر صندلی جوانی، پیری را نقشه می کشید!!!... آنگاه که دستها درکمد بدنبال پای رفتن می گشت! وچمدان کلید خویش را، گم کرده بود! ... سماور زندگی ...اما، غلغل جوشان خویش را به غرغری تبدیل کرده بود ... که آزارم میداد... ... زمانی که فریزرغم احساسم را میلرزاند... ... ... وتنها صدا... صدای کشو...