ایستاده در خطوط ممتد
نگاهم سرشاری بغض غم را
درون سینه مزه مزه میکرد
طعم میوه ای نارسیده وکال
تلخ و کِس
وتلخ تر میشد آنگاه که دیده
سرخی خشم را درروی ونگاه
شاهد شد
افتاد...بدونِ فرصت آه
وپرکشید چون کبوتری
بر آسمانی که دیگر آسمان او نبود.
گریستم در نهایت بغض
فریاد درونم
دیگرآرام نمیگرفت اشکهایم نیز
وتوتنها شاهد بودی
فقط شاهد!
ف.شیدا
پنجشنبه 18 تیر 1388
دیوان اشعار فرزانه شیدا:
http://www.fsheidaaa.blogsky.com/
اشعارف.شیدا
http://www.fsheidaa.blogfa.com/
http://www.fsheida.blogfa.com/
ترانه های فرزانه شیدا
http://www.fsheida4taraneh.blogfa.com/
وقتى که بغض را پنهان میکنى
اشکها از شیار قلم راه باز میکنند
حتى در سیاهى وتاریکى نیز میتوان نوشت !
هر چند بسیارند آنان که در روشنائى نیز
باز نمى بینند!
سروده ی : ف.شیدا
پنجشنبه 11 تیر 1388