رباعیاتی از شاعر معاصر آقای جاوید بنام : زن نامه
آقای جاوید: سایت شعرنو
http://www.shereno.com/index.php
************
جنگیدن با زنان هنر می خواهد
مقدار سه کیلویی جگر می خواهد
البته به جزدو مورد بالایی
اعصاب قوی و گوش کر می خواهد
***********************
قربان زنم که خیلی خیلی نازه
با بود و نبود بنده هم می سازه
البته اگرهم که بگیره ایراد
یک گوش کنم درو یکی دروازه
***********************
ای زن حرکات ویژه را کمتر کن
کمتر سخنان مادرت از بـَر کن
ای من به فدای تو و مادر جونت
یک بار بیا دروغمو باور کن
***********************
از دست اوامرات هرروزۀ زن
من مانده ام و گوشۀ زندان خفن
البته به من علاقه دارد طفلی
آید به ملاقات و دهد موز به من
**********************
گفتی که بلاست زن ، بگو نازل شِه
هم خونه و یار من در این منزل شِه
البته جوونمو خودش می فهمه
حیفه که شناسنامه ام باطل شِه
شاعر :اقای جاوید
حرفیست که در سینه کماکان مانده
حرفی که بدل چو دشمن جان ،مانده
مرداست بلای زندگانی وُ دریغ
این قصه زدیگران چه پنهان مانده
از راه رسد به اخم ومیخواهد باز
هرچیز که از برای مهمان مانده!
دستور دهد: بکن ،نکن. شامم کو؟!
بیخود نبوُد که شاد وخندان مانده!
هرروز فشارِ زندگی با غم و کار
در سینه ی زن, چو بغض گریان مانده!
اما ز ترافیک و زمزد ز حقوق
تنها به زنش شکایت آن مانده!
جاوید!.جهان میگذرد آگه باش
ناگه نشوی دلی که حیران مانده!!!
جزاین ندهم پند که این ( راز مگوست!)
(آنکس که وفاکرده به زن ( آن ) مانده)!
بر چهره ی نُامراد مردِ شاکی
بسیار نشان زدست جانان مانده!!
فرزانه شیدا / سروده ی همین حالا شنبه 30 آبان 1388
شادباشید
...و جواب مجدد جناب اقای جاوید:
سلام خانم فر زانه : شعر بسیار جالبی سرودید علیرغم شعر طنزم
با آن کاملاً موافقم
جواب 1:
گفتم که یکی در است ویک دروازه
گوشی که به روی حرف هایت بازه
فرزانه بگو هر چه دل تنگت خواست
دلگیر نشو اگر کشم خمیازه.
آقای جاوید
دوشنبه 2 آذر ماه سال 1388
جواب 2:هر کس که به زن وفا کند تأیید است
هرگز تو گمان مبر در این تردید است
فرزانه بدان هر آن که محبوب زن است
یک لوطی و با مرام چون« جاوید» است
سایت آقای جاوید: http://www.avayekhial.com
دل که ویران شود ازعشق، چه جوئی تو در او؟!
عشق، ویران بکند خانه ی شاهانه ، نکو !
رو به صحرای طلب ، یوسف دل مانده به چاه
بیش ازاین رو به بیابان تومرو ، یارمجو !
پای دلدادگی وعشق چه غم بود وچه درد
آه شیدا شده دل ،قصه ی دلدار مگو!
خارها درسفر عشق ، به قلب و..دل و روح
تا به دریای محبت ، دل ما رفت ، فرو!
عاقبت ،قصه ی عشقی که بّود خوش ،چه بود؟!
هرکه عاشق شده ...در خون دلی کرده وضو!!
سه شنبه 12 آبا ن 1388
فرزانه شیدا
Farzaneh Sheida