در انتظار چه....؟؟!!

  

_●_ در انتظار چه....فرزانه شیدا_●_  

 

  اینهمه بردر میخانه نشستیم, چه شد؟
بغض دل, بر لب پیمانه شکستیم ,چه شد؟
از خود ودیر مغان گاه گُسستیم ,چه شد؟
عهد با دلبر جانانه که بستیم ,چه شد؟

اینهمه از سر تدبیر وخرد نیز نبود
بر همه هستی ما شور دل انگیز نبود
غم بدل, پای کشان ,رفته شکستیم ,چه شد؟
زندگی غیر همان, درد غم انگیز نبود

قدرِ دانائی خود هیچ ندانیم چرا ؟
بی خرد, پای,دراین دشت کشانیم چرا؟
ناتوان ازچه شده قلب ودل ودیده ی ما ؟
دیده ودل ز چه بر نور خدائی نرسانیم؟ چرا؟

«عقل »! ما را بدرِ خانِ خدا میخواند
«چون خدا, عقل وخرد داده وُ خود  میداند
اشرف روی زمینیم!... چرا منتظریم؟!
تا به کی «عمر» مگر روی زمین میماند؟!

این پریشانی ما,ا از سر نادانی ماست
ناتوان بودن ما در َسر انسانی ماست
تا نباشد خردی ,عقل کجا راه برد؟!
بی خرد ماندنِ ما, مایه ی ویرانی ماست

جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست
تا نباشد دلخوش لذت پیمانه کجاست؟
ما دراین میکده گر, خوار نشینیم , رواست
بی وضوِدل وجان,لذت ِمستانه, کجاست؟

بّه که برپا شده در راه دگر پای نهیم
وندرین غصه سرا بّه که زغمها برهیم
بی خدا کوردلی با دل وچشم ونگهیم
بّه که درروح وروان ,« عشق خدا » جا بدهیم 
 

_●_ سروده ی فرزانه شیدا /1388_●_